عروق و اعصاب ناحیه پا

    

 

 

 

عروق و اعصاب ناحيه Foot

1) شريان پلانتار داخلي (Medial Plantar.A): اين شريان، شاخه كوچكتر شريان تيبيال خلفي ميباشد كه به سمت لبه داخلي پا جهت ميگيرد و به شريان هاي متاتارسال پلانتار تقسيم ميشود. 2) شريان پلانتار خارجي (Lateral Plantar.A): اين شريان، شاخه بزرگتر شريان تيبيال خلفي ميباشد كه با اتصال بـه شـريان دورساليس پديس (Dorsalis pedis.A)، تشكيل قوس پلانتار (Plantar Arch) را ميدهد. 3) شريان هاي متاتارسال پلانتار (Plantar Metatarsal Arteries): اين شريان ها، شاخه هاي قوس پلانتار ميباشند. 4) شريان هاي سوراخ كننده (Perforating Arteries): اين شريان ها، شاخه هاي قوس پلانتار ميباشند. 5) شريان هاي پلانتار ديژيتال (Plantar Digital Arteries): اين شريان ها، شاخه هاي شريان متاتارسال پلانتار ميباشند. 6) شريان دورساليس پديس (پشت پايي) (Dorsalis Pedis.A): اين شريان، ادامه شريان تيبيال قدامي ميباشد كه وارد پشت پا ميشود و به شريان هاي متاتارسال پلانتار اول، متاتارسال دورسال اول، شـريان قوسـي (Arcuate.A) و شـريان تارسـال خـارجي (Lateral Tarsal.A) تقسيم ميشود. اين شريان با ورود به كف پا و اتصال به شريان پلانتـار خـارجي، قـوس پلانتـار را تكميـل ميكند. 7) قوس وريدي پشت پا (دورسال) (Dorsal Venous Arch): اين قوس، در سطح دورسال استخوان هاي متاتارس قـرار دارد و خون وريدي ناحيه دورسال را جمع كرده و به وريد هاي صافنوس بزرگ و كوچك تخليه ميكند. 8) وريد صافنوس بزرگ (Greater Saphenous.V): مبدأ اين وريد، انتهاي داخلي قوس وريدي دورسال ميباشد كه به سمت بالا جهت گرفته و سرانجام به وريد فمورال تخليه ميشود. 9) وريد صافنوس كوچك (Lesser Saphenous.V): مبدأ اين وريد، انتهاي خارجي قوس وريدي دورسال ميباشد كه به سمت بالا جهت گرفته و سرانجام به وريد پوپليتئال تخليه ميشود. 10) عصب پلانتار داخلي (Medial Plantar.N): اين عصب، شاخه بزرگتر عصب تيبيال ميباشد و عصب دهي به انگشـتان اول، دوم، سوم و نيمه داخلي انگشت چهارم را بر عهده دارد. 11) عصب پلانتار خارجي (Lateral Plantar.N): اين عصب، شاخه كوچكتر عصب تيبيال ميباشد و عصـب دهـي بـه انگشـت پنجم و نيمه خارجي انگشت چهارم را بر عهده دارد. 12) عصب سورال (Sural.N): اين عصب، شاخهي عصب تيبيال ميباشد كه عصب دهي به پوست لبـه خـارجي پـا را بـر عهـده دارد. 13) عصب صافنوس (Saphenous.N): اين عصب، شاخهي عصب فمورال ميباشد كه عصب دهي بـه قسـمتي از پوسـت لبـه داخلي پا را بر عهده دارد.

تكنيك هاي تصويربرداري پزشكي از ناحيه Foot راديوگرافي از ناحيه Foot : راديوگرافي از ناحيه Foot در 3 وضعيت روبرو (AP)، مايـل (Oblique) و نيمـرخ (Lateral) صـورت مـيگيـرد. راديـوگرافي اختصاصي از استخوان پاشنه، آگزيال (Axial) ميباشد.

توموگرافي كامپيوتري (CT Scan) از ناحيه Foot : از اين روش براي ارزيابي توسعه تومور ها، صدمات استخواني و ساختمان ناحيه Foot استفاده ميكنند.

تصويربرداري به روش تشديد مغناطيسي (MRI) از ناحيه Foot: معمولا از اين روش براي بررسي تاندون ها و بافت نرم در ناحيه Foot استفاده ميكنند و روشي برتر در تشخيص پارگي تاندونها ميباشد.

 

مفاصل ناحیه پا

 

مفاصل مربوط به استخوان هاي ناحيه Foot

 

 

 

استخوان هاي ناحيه Foot تشكيل مفاصل متعددي ميدهند كه عبارتند از: الف) مفاصـل اينتـر تارسـال (Intertarsal joints) ب) مفاصـل تارسـو متاتارسـال (Tarsometatarsal joints) ج) مفاصـل اينتـر متاتارسـال (Intermetatarsal joints) د) مفاصل متاتارسوفالانژئال (Metatarsophalangeal joints) و) مفاصـل اينترفالانژئـال (Interphalangeal joints). البتـه استخوان تالوس در تشكيل مفصل مچ پا شركت ميكند. نكات مهم در مورد مفاصل ناحيه Foot 1) به مجموع مفاصل تالو ناويكولار (كه بخشي از مفصل تالو كالكانئو ناويكولار ميباشد) و كالكانئو كوبوئيد، مفصـل تارسـال عرضي (Transverse Tarsal) يا مفصل چوپارت (Chopart joint) يا مفصل ميدتارسال (Midtarsal) گويند. 2) به مفصل متاتارسو فالانژئال، مفصل ليسفرانك (Lisfranc joint) نيز ميگويند. شكل 3-176 راديوگرافي از Foot كه نشان دهنده مفاصل چوپارت و ليسفرانك ميباشد. 3) به مفصل تالو كالكانئار، مفصل ساب تالار (Subtalar) گويند. اين مفصل كه بين قسـمت قـدامي و خلفـي اسـتخوان هـاي تالوس و كالكانئوس تشكيل ميشود، شامل دو مفصل ميباشد كه سينوس تارسي، جدا كننده اين دو مفصل ميباشد. 4) قسمت فوقاني تنه استخوان تالوس، با انتهاي ديستال استخوان تيبيا، سطح خارجي تنه استخوان تالوس، با قوزك خـارجي و سطح داخلي تنه استخوان تالوس، با قوزك داخلي مفصل ميشود؛ به مجموع اين سه مفصل، مفصل مورتيز (Mortise joint) يا Open Ankle jointگویند.5)مفصل تالو كالكانئو ناويكولار، مفصل اصلي در قوس طولي داخلي ميباشد. 6) مفصل كالكانئو كوبوئيد، مفصل اصلي در قوس طولي خارجي ميباشد.

نكات مهم در مورد قوس هاي كف پا

1) قوس طولي داخلي (Medial Longitudinal Arch): اين قـوس، از اسـتخوان كالكـانئوس، تنـه اسـتخوان تـالوس، اسـتخوان ناويكولار، 3 استخوان متاتارس اول و 3 استخوان كانيفورم تشكيل شده است.

2) قوس طولي خارجي (Lateral Longitudinal Arch): اين قوس، از استخوان هاي كالكانئوس، كوبوئيد و متاتارس هاي 4 و 5 تشكيل شده است. 3) قوس عرضي (Transverse Arch): شامل دو قوس عرضي قدامي و خلفي ميباشد كه از استخوان هاي كوبوئيـد، كـانيفورم ها و قاعده متاتارس ها تشكيل ميشود. 4) نقش اصلي قوس طولي داخلي، در ضربه گير بودن (Shock Absorber) است و نقـش قـوس طـولي خـارجي، در تحمـل وزن (Weight Bearing) ميباشد و از قوس طولي داخلي، كوتاهتر ميباشد.

عضلات ناحیه پا

 

اتصال عضلات، ليگامان ها و تاندون ها به استخوان هاي ناحيه foot:

A) عضله اكستنسـور ديژيتـوروم بـرويس (Extensor Digitorum Brevis.m): مبـدأ ايـن عضـله، سـطح فوقـاني اسـتخوان كالكانئوس ميباشد و به بند پروگزيمال انگشت شست ميچسبد. B) عضله فلكسور ديژيتوروم برويس (Flexor Digitorum Brevis.m): مبدأ اين عضـله، تكمـه داخلـي اسـتخوان كالكـانئوس ميباشد كه به انگشتان دوم تا پنجم ميچسبد. C) عضله فلكسور ديژيتوروم لانگوس (Flexor Digitorum Longus.m): اين عضله، به بند پروگزيمال انگشتان دوم تـا پـنجم ميچسبد. D) عضله فلكسور ديژيتوروم اكسوريوس (Flexor Digitorum Accessorius.m): مبدأ اين عضله، قسـمت داخلـي و خـارجي استخوان كالكانئوس ميباشد. E) عضله ابداكتور هالوسيس (Abductor Hallucis.m): مبدأ اين عضله تكمه خلفي استخوان كالكانئوس و فلكسـور رتينـاكولوم ميباشد و به قسمت داخلي قاعده بند پروگزيمال انگشت شست ميچسبد. F) عضله اداكتور هالوسيس (Adductor Hallucis.m): مبدأ اين عضله، قاعده متاتارس هاي دوم تا چهارم ميباشـد و بـه كنـار خارجي قاعده بند پروگزيمال انگشت شست ميچسبد. G) عضله تيبياليس قدامي (Anterior Tibialis.m): اين عضله، به سطح داخلي استخوان كانيفورم داخلي و قاعـده متاتـارس اول ميچسبد. H) عضله تيبياليس خلفي (Posterior Tibialis.m): اين عضله، به توبروزيتي استخوان ناويكولار و ساير استخوان هاي مچ پا بجز استخوان تالوس ميچسبد. I) عضله پرونئوس لانگوس (Peroneus Longus.m): اين عضله، به قاعده اولين متاتارس و استخوان كانيفورم داخلي ميچسبد. J) عضله پرونئوس ترتيوس (Peroneus Tertius.m): اين عضله، به انتهاي پروگزيمال (قاعده) و تنه متاتارس پنجم ميچسبد. K) عضله پرونئوس برويس (Peroneus Brevis.m): اين عضله، به توبروزيتي متاتارس پنجم ميچسبد. L) عضله فلكسور هالوسيس برويس (Flexor Hallucis Brevis.m): مبدأ اين عضله، استخوان هاي كوبوئيد، كوني فورم خارجي و محل اتصال عضله تيبياليس خلفي ميباشد كه به قسمت داخلي و خارجي بند پروگزيمال انگشت شست ميچسبد. M) عضله فلكسور هالوسيس لانگوس (Flexor Hallucis Longus.m): ايـن عضـله، بـه قاعـده بنـد ديسـتال انگشـت شسـت ميچسبد. N) عضله ابداكتور ديژيتي مينيمي (Abductor Digiti Minimi.m): مبدأ اين عضـله، تكمـه هـاي داخلـي و خـارجي اسـتخوان كالكانئوس ميباشد كه به قاعده بند پروگزيمال انگشت پنجم (كوچك) ميچسبد. O) عضله فلكسور ديژيتي مينيمي برويس (Flexor Digiti Minimi Brevis.m): مبدأ اين عضله، قاعده متاتارس پنجم ميباشد كه به قسمت خارجي بند پروگزيمال انگشت پنجم (كوچك) ميچسبد. P) عضله پلانتاريس (Plantaris.m): اين عضله، به سطح خلفي استخوان كالكانئوس ميچسبد (از طريق تاندون كالكانئوس). Q) عضله سولئوس (Soleus.m): اين عضله به سطح خلفي استخوان كالكانئوس ميچسبد (از طريق تاندون كالكانئوس). R) عضله گاستروكنميوس (Gastrocnemius.m): اين عضله به سطح خلفي استخوان كالكانئوس مـيچسـبد (از طريـق تانـدون كالكانئوس). S) لومبريكال ها (Lumbricals): چهار عدد عضله ميباشند كه مبدأ آنها تانـدون فلكسـور ديژيتـوروم لانگـوس و مقصـد آنهـا، فاسياي اكستنسور خلفي ميباشد. T) اينتر اوسئي (بين استخواني) دورسال (4 :(Dorsal Interossei.m عدد ميباشند كه از قسمت داخلـي پـنج متاتـارس مبـدأ گرفته و به بند پروگزيمال انگشتان ميچسبد. U) اينتر اوسئي (بين استخواني) پلانتار (Plantar Interossei.m): سه عدد ميباشند كه از قسمت داخلـي سـطح تحتـاني تنـه متاتارس هاي سوم، چهارم و پنجم مبدأ گرفته و به قسمت داخلي بند پروگزيمال انگشتان ميچسبد. V) ليگامان گردني (Cervical Lig): اين ليگامان به گردن استخوان تالوس ميچسبد. w) ليگامان اسپرينگ (Spring Lig): اين ليگامان، به زائده ساستنتاكولوم تـالي اسـتخوان كالكـانئوس و سـطح پلانتـار اسـتخوان ناويكولار ميچسبد (به همين دليل، نام ديگر آن ليگامان پلانتار كالكانئوناويكولار ميباشد).

آناتومی کف پا

 آناتومي ناحيه پنجه پا(foot)

1) تعداد استخوان هاي مچ دست (Carpus) هشت عدد، در حاليكه تعداد استخوان هاي مچ پا (Tarsus) هفت عدد ميباشد. 2) استخوان هاي تارسال نسبت به استخوان هاي كارپال بزرگتر و محكم تر ميباشند. 3) بزرگترين و قوي ترين استخوان مچ پا، استخوان پاشنه يا كالكانئوس ميباشد.4) استخوان ناويكولار، حد واسط بين استخوان هاي رديف پروگزيمال و ديستال مچ پا ميباشد. 5) در وضعيت آناتوميكي، شمارش انگشتان دست از خارج به داخل و شمارش (يا نامگذاري) انگشتان پا از داخل بـه خـارج ميباشد. 6) تاندون آشيل (Achilles Tendon or Tendo calcaneus) به سطح خلفي استخوان كالكانئوس (به تـوبروزيتي كالكـانئوس) ميچسبد. 7) استخوان تالوس داراي اتصالات ليگاماني ميباشد، اما اتصالات عضلاني ندارد. 8) استخوان هاي ميخي يا كانيفورم به علت شكل خاصي كه دارند (به شكل گوه ميباشند)، در تشـكيل قـوس عرضـي پـا و همچنين حفظ آن نقش بسزايي ايفا ميكنند. 9) زائده ساستنتاكولوم تالي (Sustentaculum Tali)، مربوط به استخوان كالكانئوس ميباشد كه محلي براي اتصـال ليگامـان دلتوئيد و حفاظت از استخوان تالوس ميباشد. 10) بند انگشتان پا نسبت به بند انگشتان دست، كوتاهتر ميباشند. 11) به سطح فوقاني استخوان تالوس كه مفصلي ميباشد (جهت مفصل شدن با استخوان تيبيا)، سـطح تروكلئـار ( Trochlear surface) گويند. 12) استخوان تريگونوم (Os Trigonum)، مربوط به جدا شدن تكمه خلفي استخوان تالوس مـيباشـد (ايـن تكمـه در سـطح خلفي استخوان تالوس قرار دارد). 13) در تشكيل سينوس تارسي، استخوان كالكانئوس و ناودان تالوس (Sulcus Tali) شركت ميكنند. 14) سينوس تارسي، قسمتي از مفصل ساب تالار (Subtalar) است كه جايگاه ليگامان بين استخواني تالوكالكانئال ميباشد. 15) تكمه يا قرقره پرونئال (Peroneal Trochlea or Tubercle)، مربوط به سطح خارجي استخوان كالكانئوس ميباشد. 16) استخوان كوبوئيد، خارجي ترين استخوان رديف ديستال مچ پا ميباشد. 17) از بين استخوان هاي كوني فورم، استخوان كوني فورم داخلي از اسـتخوان هـاي كـوني فـورم ميـاني و خـارجي، بزرگتـر ميباشد (استخوان كوني فورم مياني، كوچكترين كوني فورم ميباشد). 18) از بين استخوان هاي كانيفورم، استخوان كانيفورم خارجي نسبت به استخوان هاي كانيفورم مياني و داخلي، بـا اسـتخوان هاي بيشتري (با 6 استخوان) مفصل ميشود. 19) متاتارس اول، كوتاهترين و پهن ترين و متاتارس دوم، دراز ترين متاتارس ميباشد. 20) متاتارس پنجم در قسمت لترال (خارجي) قاعده، داراي توبروزيتي (Tuberosity) ميباشد كه از روي پوست قابـل لمـس ميباشد. 21) هر يك از استخوان هاي مچ پا بجز استخوان كالكانئوس، داراي يك مركز استخوان سازي اوليه ميباشند. 22) استخوان كالكانئوس، اولين استخواني است كه در مچ پا شروع به استخوان سازي ميكند و داراي يك مركز اوليه و يك مركز ثانويه استخوان سازي ميباشد. 23) هر يك از استخوان هاي متاتارس دوم تا پنجم داراي يك مركز اوليه استخوان سازي در تنه (ديافيز) و يك مركز ثانويه استخوان سازي در انتهاي ديستال (سر) ميباشند؛ اما استخوان متاتارس اول داراي يك مركز اوليه استخوان سـازي در تنـه و يك مركز ثانويه استخوان سازي در انتهاي پروگزيمال (قاعده) ميباشد. 24) هر يك از بندهاي انگشتان پا داراي يك مركز اوليه استخوان سازي در تنه و يك مركز ثانويه استخوان سازي در انتهاي پروگزيمال (قاعده) ميباشند. 25) موقعيت دو استخوان سزاموئيد (Sesamoid Bone) در پا، سطح خلفي سر اولين متاتارس (در ضخامت وتر عضله فلكسور هالوسيس برويس (Flexor Hallucis Brevis)) ميباشد. 26) در صورت وارد آمدن ضربه شديد به استخوان كالكانئوس و شكسـتگي آن، ممكـن اسـت يكـي از مهـره هـاي قسـمت تحتاني سينهاي يا فوقاني كمري دچار آسيب و شكستگي شود. 27) شكستگي جونز (Jone’s FX): شكستگي انتهاي پروگزيمال يا قاعده متاتارس پنجم ميباشد.28)معمولا سقوط از بلندي (مثلا در كارگران ساختماني كه از روي داربست مـيافتنـد), عامـل اصـلي شكسـتگي اسـتخوان كالكانئوس ميباشد.29) در صورتي كه قوس طولي پا افزايش يابد، به اين حالت Pes Cavus گويند؛ اما در صورتي كه قوس طولي پا كاهش يابد، به اين حالت Pes Planus گويند كه در اين صورت حاشيه داخلي پا به زمين نزديك ميشود. 30) شكستگي رژه (March FX): به عنوان شكستگي استرسي (خفيف) تنه متاتارس ها در رژه روندگان تلقي ميشود. 31) انحراف انگشت شست پا به سمت خارج را Hallux Valgus و انحراف آن به سمت داخل را Hallux Varus گويند.32) در صورتي كه در هنگام ايستادن، قوس كف پا از بين رفته و كف پا صاف شود، به ايـن حالـت كـف پـاي صـاف ( Flat Foot) گويند. 33) بيماري نقرس (Gout disease): اين بيماري ناشي از اختلال در متابوليسم اسيد اوريك ميباشد. يكي از نقاط شايعي كـه در اين بيماري درگير ميشود، انگشت شست پا (مفصل متاتارسو فالانژيال اول) ميباشد كه در اين صورت در اطراف مفصـل مذكور، كريستال هاي اورات تجمع و رسوب ميكنند.34) معمولا التهاب فاسياي كف پايي يا Plantar Fasciitis، بيشتر سبب بروز درد در ناحيه پاشنه پا ميشود. 35) حالت Talipes Equinus: در اين حالت فرد مورد نظر بر روي پنجه پا راه ميرود و پاشنهي پا با زمين فاصله ميگيرد. 36) حالت Talipes Calcaneus: اين حالت، عكس حالت قبل ميباشد كه در اين صورت، فرد مورد نظر بـر روي پاشـنهي پـا راه ميرود و پنجهي پا با زمين فاصله ميگيرد. 37) حالت Talipes Valgus: در اين حالت، فرد مورد نظر بر روي حاشيه (كنار) داخلي پا راه ميرود. 38) حالت Talipes Varus: اين حالت، عكس حالت قبل ميباشد كه در اين صورت، فرد مورد نظـر بـر روي حاشـيه (كنـار) خارجي پا راه ميرود. 39) معمولا Club Foot يا پاي چماقي در پسرها شايع تر از دخترها ميباشد و تظاهرات باليني آن در فرد مـورد نظـر شـامل: الف) چرخش پا به داخل (Inversion) ب) چرخش جلوي پاها به داخل (Adduction) ج) فلكشن پلانتار پا (Plantar 40.(Flexion)عامل ديگري كه باعث درد در ناحيه پاشنه پا ميشود، خار پاشنهه است41) يكي از ناهنجاري هاي مادرزادي ناحيه Foot، داشتن شش انگشت (Polydactyly) ميباشد.42) در سندرم تونل تارسال (Tarsal Tunnel Syndrome)، عصب تيبيال تحت فشار قرار ميگيرد. 43) استخوان هاي ناويكولار و كوبوئيد نيز ممكن است دچار شكستگي شوند.

آناتومی پا

 

الف) استخوان شناسي : استخوان بندي ناحيه Foot شامل استخوان هـاي مـچ پـا (Tarsus)، كـف پـا (Metatarsus) و بنـد انگشـتان (Phalanges) ميباشد. استخوان بندي مچ پا شامل 7 استخوان ميباشد كه در دو رديف پروگزيمال و ديستال قرار گرفتـه انـد. اسـتخوان هـاي رديف پروگزيمال شامل استخوان هاي تالوس (قاپ) و كالكانئوس (پاشنه) ميباشد كه استخوان تـالوس بـا اسـتخوان هـاي تيبيـا، فيبولا، ناويكولار و كالكانئوس مفصل ميشود و استخوان كالكانئوس با استخوان هاي تالوس و كوبوئيد (مكعبـي) مفصـل مـيشـود. (ميخـي داخلـي)، كـانيفورم 1 استخوان هاي رديف ديستال شامل 5 استخوان ناوي (ناويكولار)، كوبوئيد (مكعبي)، كـانيفورم مـديال 3 (ميخي مياني) و كانيفورم لترال 2 ميدل (ميخي خارجي) ميباشد. استخوان ناوي با استخوان هاي تالوس و ميخـي داخلـي، ميـاني و خارجي مفصل ميشود؛ استخوان كوبوئيد با استخوان هاي كالكانئوس، متاتارس چهارم و پنجم مفصل ميشـود؛ اسـتخوان كـانيفورم داخلي با استخوان هاي ناوي و قاعده متاتارس اول مفصل ميشود؛ استخوان كانيفورم مياني با استخوان هاي ناوي، قاعده متاتـارس دوم، كانيفورم داخلي و خارجي مفصل ميشود؛ استخوان كانيفورم خارجي با استخوان هـاي نـاوي، كوبوئيـد، متاتـارس دوم، سـوم، چهارم و استخوان كانيفورم مياني مفصل ميشود. استخوان هاي متاتارسال شامل 5 عدد ميباشد كه داراي سه قسمت انتهـاي پروگزيمـال (قاعـده)، تنـه و انتهـاي ديسـتال (سـر) ميباشد. انتهاي پروگزيمال متاتارس ها با استخوان هاي رديف ديستال مچ پا و نيز با يكديگر مفصـل مـيشـوند؛ انتهـاي ديسـتال متاتارس ها با بند هاي پروگزيمال انگشتان پا مفصل ميشوند. بند انگشتان پا به تعداد 14 عدد ميباشد. هر يك از انگشتان دوم تا پنجم پا داراي سه بند پروگزيمال يا ابتدايي، مياني و ديسـتال يا انتهايي ميباشند، ولي انگشت شست پا داراي دو بند پروگزيمال و ديستال ميباشد و بند مياني ندارد. بند پروگزيمال با قسـمت ديستال (سر) متاتارس ها و بند مياني مفصل ميشوند (در مورد انگشت شست، بند پروگزيمال با قسمت ديستال (سـر) متاتـارس اول و بند ديستال مفصل ميشود)

آناتومی ساق پا

                                                                                               

 

 

                               آناتومی ساق پا(عروق و اعصاب):

عروق و اعصاب مجاور با استخوان هاي تيبيا و فيبولا : 1) شريان تيبيال قدامي (Ant Tibial.A): اين شريان، شاخه شريان پوپليتئال ميباشد كه در كنار تحتاني عضله پوپليتئوس از ايـن شريان (شريان پوپليتئال) منشعب ميشود. اين شريان به طرف پايين جهت ميگيرد و پس از عبور از مچ پـا، تبـديل بـه شـريان پشت پايي (Dorsalis pedis.A) ميشود. 2) شريان تيبيال خلفي (Post Tibial.A): اين شريان، شاخه شريان پوپليتئال ميباشد كه در كنار تحتاني عضله پوپليتئوس از ايـن شريان (شريان پوپليتئال) منشعب ميشود. اين شريان به طرف پايين جهت ميگيـرد و پـس از عبـور از خلـف قـوزك داخلـي و قسمت تحتاني فلكسور رتيناكولوم، تبديل به شريان هاي پلانتار داخلي و خارجي (Med & Lat Plantar.A) ميشود. 3) شريان پرونئال (Peroneal.A): اين شريان، شاخه شريان تيبيال خلفي بوده كه با عبور از خلف استخوان فيبولا، به شاخه هـاي عضلاني، سوراخ كننده و تغذيه كننده استخوان فيبولا تقسيم ميشود. 4) وريد صافنوس بزرگ (Great saphenous.V): اين وريد از بهم پيوستن قسمت داخلـي قـوس وريـدي دورسـال ( Dorsal venous arch) و وريد مارژينال داخلي (Medial Marginal.V) تشكيل ميشود. اين وريد با عبور از قـدام قـوزك داخلـي بـه سمت بالا جهت ميگيرد و سرانجام به وريد فمورال ملحق ميشود. 5) وريد صافنوس كوچك (Small saphenous.V): اين وريد از بهم پيوستن قسمت خارجي قوس وريـدي دورسـال ( Dorsal venous arch) و وريد مارژينال خارجي (Lateral Marginal.V) تشكيل ميشود. اين وريد با عبور از خلف قوزك خارجي بـه سمت بالا جهت ميگيرد و سرانجام به وريد پوپليتئال تخليه ميشود. 6) عصب پرونئال مشترك (Common peroneal.N): اين عصب، شاخهاي از عصب سياتيك ميباشد كـه بـه سـمت خـارج و اطراف گردن استخوان فيبولا رفته و در عمق عضله پرونئوس لانگوس، به شاخه هاي پرونئال عمقي و سطحي تقسيم ميشود. 7) عصب سورال (Sural.N): اين عصب، شاخهاي از عصب تيبيال ميباشد. اين عصب قسمت تحتاني خلف ساق پا و كنار خارجي پا را عصب دهي ميكند. 8) عصب صافنوس (Saphenous.N): اين عصب، شاخهاي از عصب فمورال ميباشد كه كنار داخلي ساق و پـا را عصـب دهـي ميكند. 9) عصب تيبيال (Tibial.N): اين عصب، شاخهاي از عصب سياتيك ميباشد. اين عصب با عبور از زير فلكسور رتيناكولوم، بـه دو شاخه پلانتار داخلي و خارجي (Med & Lat Plantar.N) تقسيم ميشود.

 

 

نکات مهم در مورد عروق و اعصاب مجاور با استخوان هاي تيبيا و فيبولا 1) شريان تغذيهاي به استخوان تيبيا، شريان تيبيال خلفي ميباشد. 2) شريان پوپليته آل به دو شاخه شريان تيبيال قدامي و خلفي تقسيم ميشود كه شريان تيبيال خلفي از شريان تيبيال قـدامي بزرگتر بوده و نبض آن را ميتوان در حدود 2_ 2/5 سانتيمتري قسمت خلفي و تحتاني قوزك داخلي (يا بين قوزك داخلي و استخوان پاشنه) حس كرد. 3) رابط بين وريد سطحي و وريد عمقي، وريد سوراخ كننده (Perforating vein) ميباشد. 4) بيماري واريس (Varicos disease): اين بيماري در اثر تخريب دريچه هاي لانه كبوتري ايجاد ميشود كه در اين صـورت وريد هاي سطحي اندام تحتاني گشاد شده و خون در آن ناحيه تجمع يافته و در گردش خون اختلال ايجاد ميشود.5

) معمولا از وريد صافنوس بزرگ براي پيوند عروقي در بيماري هاي انسدادي عروق تغذيه كننـده قلـب (كرونـر) و شـريان هاي براكيال استفاده ميكنند. 6) وريد تيبيال قدامي و تيبيال خلفي، وريد هاي عمقي ناحيه ساق پا ميباشند. 7) وريد صافنوس بزرگ و صافنوس كوچك، وريد هاي سطحي ناحيه ساق پا ميباشند. 8) با توجه به اينكه عصب پرونئال مشترك، سطحي ميباشد، لذا احتمال آسيب آن نسبت به ساير اعصاب اندام تحتاني بيشتر ميباشد.

تكنيك هاي تصويربرداري پزشكي از ناحيه Leg و مفصل Ankle : A) راديوگرافي از ناحيه Leg و مفصل Ankle : راديوگرافي از استخوان هاي ناحيه Leg و مفصـل Ankle در دو وضـعيت AP & Lateral صـورت مـيگيـرد. معمـولا از روش Lateral براي بررسي اجسام خارجي و شكستگي همراه با جابجايي استفاده ميكنند. B) توموگرافي كامپيوتري (CT Scan) از ناحيه Leg و مفصل Ankle : از اين روش براي ارزيابي توسعه تومور ها و صدمات استخواني استفاده ميكنند. C) تصويربرداري به روش تشديد مغناطيسي (MRI) از ناحيه Leg و مفصل Ankle: معمولا از اين روش براي بررسي تاندون ها در هنگام آسيب هاي تاندوني و ضايعات استفاده ميشود.

آناتومی ساق پا

مفاصل مربوط به استخوان هاي تيبيا و فيبولا : استخوان تيبيا در تشكيل مفاصل زانو، مچ پا، تيبيوفيبولار فوقاني و تيبيوفيبولار تحتاني شركت ميكند. استخوان فيبـولا در تشـكيل مفاصل مچ پا، تيبيو فيبولار فوقاني و تيبيو فيبولار تحتاني شركت ميكند. با قرار گرفتن سر استخوان فيبولا در رويه مفصلي سطح خلفي كونديل خارجي استخوان تيبيا، مفصل تيبيـو فيبـولار فوقـاني ( Sup Tibiofibular joint) شكل ميگيرد. در سطح خارجي انتهاي ديستال استخوان تيبيا، بريـدگي فيبـولار (Fibular Notch) قـرار دارد كه با انتهاي ديستال استخوان فيبولا مفصل ميشود كه در اين صورت مفصـل تيبيـو فيبـولار تحتـاني ( Inf Tibiofibular joint) شكل ميگيرد. سطح خارجي قوزك داخلي و سطح داخلي قوزك خارجي با استخوان تالوس مفصل ميشوند. مفصل مچ پا (Ankle joint) از انتهاي ديستال استخوان تيبيا، قوزك داخلي، قوزك خارجي و سه سطح مفصلي داخلي، خـارجي و فوقاني استخوان تالوس تشكيل ميشود.

نكات مهم در مورد مفاصل ناحيه Leg و مفصل Ankle 1) به غشاي بين استخواني كه بين تنه استخوان هاي تيبيا و فيبولا قرار دارد، مفصل تيبيو فيبولار ميـاني ( Middle Tibiofibular joint) نيز اتلاق ميشود. اين مفصل توسط عصب پوپليتئوس عصب دهي ميشود. 2) در صورت پيچ خوردگي مفصل مچ پا به سمت خارج، ليگامان هاي سمت داخلي مچ پا آسيب ميبينند و در صـورت پـيچ خوردگي مفصل مچ پا به سمت داخل، ليگامان هاي سمت خارجي مچ پا آسيب ميبينند. 3) دو حركت اصلي در مفصل مچ پا عبارت است از: الف) دورسي فلكشن (Dorsi flexion): در اين حالت، جلوي پا بالا آمـده و زاويه بين محور طولي انتهاي ديستال ساق پا (جلوي ساق) با محور طولي پا (پشت پا) كاهش مييابد (كمتر از 90درجـه)

ب) پلانتار فلكشن (Plantar flexion): در اين حالت، جلوي پا پايين رفته و زاويه بين محـور طـولي انتهـاي ديسـتال سـاق پـا (جلوي ساق) با محور طولي پا (پشت پا) افزايش مييابد (بيشتر از 90درجه).       4)معمولا دررفتگي مچ پا، با شكستگي قوزك داخلي يا خارجي توأم ميباشد.5) مفصل مچ پا جزء مفاصل پايدار بدن محسوب ميشود. پايداري مفصل به دليـل عميـق بـودن حفـره تالوتيبيـال و تقويـت مفصل توسط ليگامان هاي دلتوئيد، كالكانئو فيبولار، تالو فيبولار قدامي و خلفي ميباشد.

آناتومی ساق پا

 

آناتومی ساق پا

اتصال عضلات و ليگامان ها به استخوان هاي تيبيا و فيبولا : A) عضله نيمه غشايي (سمي ممبرانوس) (Semimembranosus.m): اين عضله به سطح خلفي كونديل داخلي اسـتخوان تيبيـا ميچسبد. B) عضله پرونئوس لانگوس (Proneus Longus.m): مبدأ اين عضله، ثلث فوقاني سطح خارجي تنه استخوان فيبولا ميباشد. C) عضله پرونئوس برويس (Proneus Brevis.m): مبدأ اين عضله، ثلث مياني و تحتاني سـطح خـارجي تنـه اسـتخوان فيبـولا ميباشد. D) عضله پرونئوس ترتيوس (Proneus Tertius.m): مبدأ اين عضله، قسمت قدامي تنه استخوان فيبولا و غشاي بين اسـتخواني ميباشد. E) عضله اكستنسور ديژيتوروم لانگوس (Extensor Digitorum Longus.m): مبدأ اين عضله، قسمت قـدامي تنـه اسـتخوان فيبولا و غشاي بين استخواني ميباشد. F) عضله اكستنسور هالوسيس لانگوس (Extensor Hallucis Longus.m): مبدأ اين عضله، قسمت قدامي سـطح داخلـي تنـه استخوان فيبولا و غشاي بين استخواني ميباشد. G) عضله تيبياليس قدامي (Tibialis Anterior.m): مبدأ اين عضله، قسمت فوقاني سطح خارجي تنه استخوان تيبيا و غشاي بين استخواني ميباشد. H) عضله تيبياليس خلفي (Tibialis Posterior.m): مبدأ اين عضله، قسمت فوقاني سطح خلفي تنه استخوان تيبيـا، غشـاي بـين استخواني و تنه فيبولا ميباشد. I) عضله سولئوس (Soleus.m): مبدأ اين عضله، خط سولئال (نعلي)، تنه تيبيا و تنه فيبولا ميباشد. J) عضله فلكسور ديژيتوروم لانگوس (Flexor Digitorum Longus.m ): مبدأ اين عضله، قسمت خلفـي تنـه اسـتخوان تيبيـا (قسمت تحتاني خط نعلي) ميباشد. K) عضله فلكسور هالوسيس لانگوس (Flexor Hallucis Longus.m ): مبـدأ ايـن عضـله، قسـمت تحتـاني سـطح خلفـي تنـه استخوان فيبولا ميباشد. L) ليگامان پاتلار (Patellar Lig): اين عضله به Tibial Tuberosity ميچسبد. M) عضله گرأسيليس (Gracilis.m): اين عضله به قسمت فوقاني سطح داخلي تنه استخوان تيبيا ميچسبد. N) عضله سارتوريوس (Sartorius.m): اين عضله به قسمت فوقاني سطح داخلي تنه استخوان تيبيا ميچسبد. O) عضله نيمه وتري (سمي تندينوسوس) (Semitendinosus.m): اين عضله به قسمت فوقاني سطح داخلي تنه اسـتخوان تيبيـا (قسمت تحتاني عضله گرأسيليس) ميچسبد. p) ليگامان تالو فيبولار قدامي (Ant Talofibular Lig): به سطح داخلي و كنار قدامي قوزك خارجي ميچسبد. Q) ليگامان كالكانئو فيبولار (Calcaneofibular Lig): به قسمت تحتاني قوزك خارجي ميچسبد. R) ليگامان دلتوئيد (Deltoid Lig): به كنار قدامي قوزك داخلي ميچسبد

نکات مهم در مورد عضلات و ليگامان هاي ناحيه Leg 1) غشاي بين استخواني (Interosseous membrane) به كنار خارجي استخوان تيبيا و كنار داخلي استخوان فيبولا ميچسبد. 2) رتيناكولوم ها همان فاسياي عمقي هستند كه ضخيم شده اند و عملكرد آنها، نگه داشتن تاندون ها در جاي خـود (اطـراف مفصل مچ پا) ميباشد.3) اكستنسور رتيناكولوم فوقاني (Sup Extensor Retinaculum): نوار پهني است كه در قسمت فوقاني مـچ پـا قـرار دارد و از داخل به قسمت تحتاني لبه قدامي استخوان تيبيا و از خارج به قسمت تحتاني لبه قدامي استخوان فيبولا متصل ميباشد. 4) اكستنسور رتيناكولوم تحتاني (Inf Extensor Retinaculum): نواري به شكل Y بوده كه در قسمت قـدامي مفصـل مـچ پـا قرار دارد ( تنه Y در طرف خارج و بازو هاي Y در طرف داخل قرار دارند. 5) عضله تيبياليس خلفي، عمقي ترين عضله خلف ساق ميباشد. 6) ليگامان ACL به ناحيه بين كونديلي قدامي واقع در انتهاي پروگزيمال استخوان تيبيا ميچسبد. 7) ليگامان PCL به ناحيه بين كونديلي خلفي واقع در انتهاي پروگزيمال استخوان تيبيا ميچسبد.

آناتومی استخوان تیبیا

 
آناتومی استخوان تیبیا

استخوان شناسي استخوان تيبيا : استخوان تيبيا جز استخوان هاي دراز ميباشد و در سـمت داخـل (مـديال) سـاق پـا قـرار دارد. ايـن اسـتخوان داراي دو انتهـاي پروگزيمال و ديستال و يك تنه ميباشد. انتهاي فوقاني يا پروگزيمال شامل كونـديل داخلـي و خـارجي، برآمـدگي بـين كونـديلي (Intercondylar Eminence) و برجستگي تيبيا (Tibial Tuberosity) ميباشد. كونديل هاي داخلي و خارجي استخوان تيبيا با كونديل هاي داخلي و خارجي استخوان فمور مفصل ميشوند. تنه به شكل منشور مثلث القاعده بوده كـه داراي 3 كنـار داخلـي، خارجي (بين استخواني) و قدامي و 3 سطح داخلي، خارجي و خلفي ميباشد. تنه استخوان تيبيا در قسمت فوقاني و تحتاني پهن و در قسمت مياني باريك ميباشد. انتهاي تحتاني يا ديستال شامل: قوزك داخلي، سطح مفصلي جهت مفصل شدن با استخوان فيبـولا و سطح مفصلي جهت مفصل شدن با استخوان تالوس (Talus) ميباشد. □ استخوان شناسي استخوان فيبولا: استخوان فيبولا، استخوان نازك و درازي است كه در سمت خارج استخوان تيبيا قرار دارد. ايـن اسـتخوان ماننـد اسـتخوان تيبيـا داراي دو انتهاي پروگزيمال و ديستال و يك تنه ميباشد. انتهاي فوقاني يا پروگزيمال يا سر استخوان فيبولا حجيم بوده و با سـطح مفصلي انتهاي فوقاني استخوان تيبيا، تشكيل مفصل تيبيو فيبولار فوقاني را ميدهد. تنه به شكل منشـور مثلـث القاعـده بـوده كـه داراي 3 سطح داخلي، خارجي و خلفي و 3 كنار قدامي، خلفي و داخلي (بين استخواني) ميباشد. انتهاي تحتـاني يـا ديسـتال شـامل قوزك خارجي و سطح مفصلي جهت مفصل شدن با استخوان تالوس ميباشد 

 

نكات مهم آناتومي استخوان هاي تيبيا و فيبولا 1) توبروزيتي تيبيال محل اتصال ليگامان پاتلار ميباشد. 2) استخوان فيبولا در تشكيل مفصل زانو شركت نمي كند. 3) نقش اصلي در تحمل وزن بر عهده استخوان تيبيا ميباشد و استخوان فيبولا نقشي در تحمل وزن بدن ايفا نمي كند. 4) گردن (Neck) استخوان فيبولا، رابط بين سر و تنه ميباشد. 5) در شكستگي گردن استخوان فيبولا، ممكن است عصب پرونئال مشترك (Common peroneal.N) آسيب ببيند. Apex (6 يا زائده استايلوئيد استخوان فيبولا زائدهاي است كه از قسمت خلفي خارجي سر فيبولا به سمت بالا جهت ميگيرد. 7) استخوان تيبيا، استخوان بزرگتر ساق پا ميباشد. 8) كونديل داخلي استخوان تيبيا از كونديل خارجي بزرگتر ميباشد. 9) توبروزيتي تيبيال در قسمت قدامي انتهاي پروگزيمال استخوان تيبيا قرار دارد كـه از روي پوسـت قابـل لمـس مـيباشـد10) شرياني كه به استخوان تيبيا خونرساني (تغذيه) ميكند، بزرگترين شريان تغذيهاي استخواني بدن ميباشد. 11) استخوان هاي تيبيا و فيبولا داراي يك مركز اوليه و دو مركز ثانويه استخوان سازي ميباشند. 12) قوزك داخلي مربوط به استخوان تيبيا و قوزك خارجي مربوط به استخوان فيبولا ميباشد. 13) از استخوان هاي تيبيا و فيبولا براي پيوند هاي استخواني استفاده ميكنند (مخصوصا فيبولا). 14) به استخوان تيبيا، Shin Bone نيز ميگويند (در زبان انگليسي به ساق پا، Leg يا Shin گويند) و از آنجا كه استخوان تيبيا، استخوان اصلي ساق پا ميباشد، لذا به Shin Bone معروف است. 15) انتهاي پروگزيمال استخوان تيبيا داراي كونديل داخلي و خارجي ميباشد كه هر كدام از كونـديل هـا داراي يـك رويـه مفصلي ميباشند. لذا در انتهاي پروگزيمال دو رويه مفصلي داريم كـه بـين آنهـا برآمـدگي بـين كونـديلي ( Intercondylar Eminence) وجود دارد. 16) خط نعلي (Soleal line) در سطح خلفي تنه استخوان تيبيا قرار دارد. 17) سوراخ تغذيهاي استخوان تيبيا در لبه تحتاني خط نعلي و در امتداد شيار عروقي قرار دارد. 18) قوزك خارجي نسبت به قوزك داخلي بلندتر و پايين تر ميباشد. اين مزيت قوزك خارجي احتمال پيچ خوردگي مچ پـا به سمت خارج (Eversion) را كاهش ميدهد. 19) استخوان فيبولا، بيشترين نقش را براي اتصال عضلات ايفا ميكند. 20) از آنجايي كه تنه استخوان تيبيا در قسمت مياني (بين ثلث فوقاني و ثلث تحتاني) كمي باريك و استوانهاي ميشـود، لـذا يك نقطه ضعيف ميباشد كه مستعد شكستگي است. 1) در استخوان تيبيا، كونديل خارجي نسبت به كونديل داخلي، بيشتر دچار شكستگي ميشود. 22) يكي از عوارض شكستگي كونديل استخوان تيبيا، خشكي (Stiff ness) مفصل زانو ميباشد. 23) در شكستگي تنه تيبيا، ممكن است عصب تيبيا آسيب ببيند. 24) استخوان تيبيا شايعترين استخواني است كه دچار شكستگي باز (Open FX) ميشود. 25) بيماري (Osgood Schlatter): نوعي نكروز آواسكولار ميباشد كه Tibial Tuberosity را درگير ميكند. ايـن بيمـاري در سنين 10_14 سال شايع بوده و از نشانه هاي راديوگرافي، بزرگ و تكه تكه شدن Tibial Tuberosity ميباشد. ايـن بيمـاري سبب درد در ناحيه قدام و زير زانو ميشود. 26) حفره مالئولار (Malleolar fossa)، مربوط به انتهاي ديستال استخوان فيبولا ميباشد كه در قسمت خلفـي و تحتـاني رويـه مفصلي (بين قوزك خارجي با سطح خارجي استخوان تالوس) قرار دارد. 27) شكستگي پات(Pott’s FX): شكستگي قسمت فوقاني قوزك خارجي ميباشد. 28) گاهي اوقات در تصادفات و ضربات شديد ممكن است كه تـوبروزيتي اسـتخوان تيبيـا جـدا شـود كـه بـه ايـن حالـت، شكستگي همراه با كنده گي (Avulsion) گويند كه 3 نوع ميباشد. 29) گاهي اوقات ممكن است برآمدگي بين كونديلي (Intercondylar Eminence) نيز دچار شكستگي شود.

 

 

 

 

.

آناتومی کشکک

استخوان شناسي کشکک(پاتلا): استخوان پاتلا يك استخوان كنجدي ميباشد كه در ضخامت تاندون عضله چهار سر ران و در ناحيه قدامي مفصل زانو قـرار دارد. اين استخوان به شكل مثلث بوده و داراي سطح مفصلي در قسمت خلفي ميباشد كه با سـطح مفصـلي مشـترك واقـع در قسـمت قدامي كونديل هاي داخلي و خارجي استخوان فمور مفصل ميشود. قاعده اين استخوان در بالا و رأس آن در پايين قرار دارد.

نكات مهم آناتومي استخوان پاتلا 1) استخوان پاتلا، بزرگترين استخوان سزاموئيد بدن ميباشد. 2) واژه سزاموئيد به استخواني گفته ميشود كه در ضخامت تاندون يك عضله تشكيل ميشود (به اسـتخوان پـاتلا بـه دليـل تشكيل در ضخامت تاندون عضله چهار سر ران، سزاموئيد گويند).

3) استخوان پاتلا داراي دو سطح قدامي و خلفي ميباشد كه سطح قدامي به شكل محدب و سطح خلفي به شكل مقعر است. 4) به دليل وجود استخوان پاتلا در قسمت قدام مفصل زانو، به استخوان پاتلا، كلاهك زانو (Knee Cap) گويند. 5) استخوان پاتلا بيشتر از جنس بافت اسفنجي ميباشد. 6) رأس استخوان پاتلا، يك سانتيمتر بالاتر از مفصل زانو قرار دارد. 7) احتمال شكستگي استخوان پاتلا، هنگام انقباض شديد و ناگهاني عضله چهار سر ران و افتادن روي زانو وجود دارد.8) گاهي اوقات ممكن است استخوان پاتلا به طور مادرزادي دو تكهاي (Bipartite) باشد كه نبايد با شكستگي اشتباه شود. 9) در صورتي كه ضربه وارده به استخوان پاتلا طوري باشد كه استخوان خرد شود، استخوان پاتلا را از بدن خارج مـيكننـد؛ اين حالت، اثري بر عملكرد مفصل زانو ندارد. 10) در صورتيكه زانو در حالت Flexion يا Semi Flexion باشد و به آن ضربه وارد شـود، احتمـال دررفتگـي اسـتخوان پـاتلا وجود دارد. در اين حالت استخوان پاتلا بر روي استخوان فمور به سمت خارج جابجا ميشود.

ادامه نوشته

آناتومی مفصل زانو

عروق و اعصاب مجاور با استخوان فمور و مفصل زانو

 

 

1) شريان فمورال (Femoral.A): ادامه شريان ايلياك خارجي ميباشد كه از ناحيه قدام ران و كانال اداكتور عبور ميكند. شريان فمورال عمقي، شاخهاي از شريان فمورال ميباشد. 2) وريد فموال (Femoral.V): ادامه وريد پوپليته آل ميباشد كه به سمت بالا حركت كرده و به وريد ايلياك داخلي ميپيوندد. 3) شريان پوپليته آل (Popliteal.A): ادامه شريان فمورال ميباشد. شريان فمورال در حفره پوپليته آل تبديل به شـريان پوپليتـه آل ميشود. شاخه هاي انتهايي شريان پوپليته آل، شريان تيبياليس قدامي و خلفي ميباشند. 4) وريد پوپليته آل (Popliteal.V): از بهم پيوستن وريد هاي همراه شريان هاي تيبياليس قدامي و خلفي تشكيل شده و به سمت بالا حركت كرده و تبديل به وريد فمورال ميشود. 5) عصب فمورال (Femoral.N): اين عصب، شاخه (L2,3,4) شبكه لومبار ميباشد كه در مثلث فمورال بـه دو شـاخه قـدامي و خلفي تقسيم ميشود. 6) عصب ابتراتور (Obturator.N): اين عصب شاخه (L2,3,4) شبكه لومبار (Lumbar plexus) ميباشد و با عبـور از كانـال ابتراتور (قسمت فوقاني سوراخ ابتراتور)، وارد ناحيه داخلي ران ميشود. 7) عصب سياتيك (Sciatic.N):از شبكه عصبي ساكرال (S1,2,3 و L4,5) منشأ ميگيرد. اين عصب از سوراخ سـياتيك بـزرگ عبور كرده و با گذشتن از ناحيه گلوتئال، وارد قسمت خلفي ران ميشود؛ سپس در ثلث تحتاني استخوان فمور، به دو شاخه عصـب تيبيال (Tibial.N) و عصب پرونئال مشترك (Common peroneal.N) تقسيم ميشود.

 

 

نكات مهم در مورد عروق و اعصاب مجاور با استخوان فمور و مفصل زانو

1) عصب ابتراتور، عصب اصلي عضلات ناحيه داخلي (يا اداكتور) ران ميباشد. 2) عصب فمورال، عصب اصلي ناحيه قدامي (يا اكستنسور) ميباشد. 3) اندازه گيري فشار خون اندام تحتاني، توسط شريان پوپليته آل صورت ميگيرد. 4) احتمال گشاد شدن رگ يا آنوريسم (Aneurysm) در شريان پوپليته آل از شريان هاي ديگر بيشتر ميباشد. 5) در صورتيكه فشار خون شريان براكيال از فشار خون شريان پوپليته آل بيشتر باشد، احتمال تنگي آئورت وجود دارد. 6) در صورتي كه عصب فمورال آسيب ببيند، عضله چهار سر ران فلج ميشود. 7) دو عصب فمورال و ابتوراتور هم به مفصل هيپ و هم به مفصل زانو عصب دهي ميكنند. 8) نبض شريان فمورال را ميتوان در ناحيه مياني كشاله ران حس كرد.

تكنيك هاي تصويربرداري پزشكي از استخوان فمور و مفصل زانو

راديوگرافي از استخوان فمور و مفصل زانو : راديوگرافي از استخوان فمور و مفصل زانو در دو وضعيت AP & Lateral صورت ميگيرد.

توموگرافي كامپيوتري (CT Scan) از استخوان فمور و مفصل زانو 

تصويربرداري به روش تشديد مغناطيسي (MRI) از ناحيه ران و مفصل زانو

آناتومی فمور

آناتومی فمور

مفاصل مربوط به استخوان فمور : استخوان فمور با حفره استابولوم استخوان هيپ، تشكيل مفصل هيپ و با استخوان هاي تيبيا و پاتلا، مفصل زانـو (Knee joint) را تشكيل ميدهد. □ نكات مهم در مورد مفصل زانو : 1) در مفصل زانو، 3 استخوان (فمور، تيبيا و پاتلا) شركت ميكنند، لذا يك مفصل مركب ميباشد. 2) مفصل زانو، بزرگترين (وسيعترين) مفصل بدن بوده و از ملحق شدن 3 مفصل فمورو تيبيال خارجي، فمورو تيبيال داخلـي و فمورو پاتلار تشكيل ميشود. 3) مفصل زانو در قسمت قدامي با كپسول مفصلي احاطه ميشود. 4) با توجه به اينكه كونديل هاي استخوان فمور بزرگ و كونديل هاي استخوان تيبيا كوچك ميباشند لذا مفصل زانو از نظـر ساختاري، يك مفصل ضعيف ميباشد. اما وجود ليگامان هاي ACL & PCL و ليگامان هـاي Tibial & Fibular collateral سـبب استحكام بخشيدن به اين مفصل ميشوند. 5) مفصل زانو جز مفاصل سينوويال لولايي (Hinge) پيشرفته طبقه بندي ميشود. 6) مثلث فمورال (Femoral Triangle)، شامل عصب،شريان و وريد فمورال و شاخه هاي آن ميباشد. 7) حفره پوپليته آل (Popliteal Fossa)، يك حفره لوزي شكل در قسمت خلف زانو ميباشـد كـه حـاوي: عـروق پوپليتـه آل، عصب پرونئال مشترك، عصب سورال (Sural.N)، عصب تيبيال و وريد صافن كوچك (Lesser saphenous.V) ميباشد. 8) در صورت دررفتگي خلفي مفصل زانو، ممكن است شريان پوپليته آل آسيب ببيند. 9) در دررفتگي زانو، استخوان تيبيا روي استخوان فمور به سمت خلف، قدام، مديال يا لترال جابجا ميشود.

آناتومی ران

اتصال عضلات و ليگامان ها به استخوان فمور و مفصل زانو

A) ليگامان سر فمور (Ligamentum Teres): به فرورفتگي كم عمق يا Fovea capitis متصل ميشود. B) عضله هرمي يا پيريفورميس (Piriformis.m): به قسمت قدامي سطح داخلي كنار فوقاني (رأس) تروكانتر بزرگ ميچسبد. C) عضله گلوتئوس مينيموس (Gluteus minimus.m): به سطح قدامي تروكانتر بزرگ ميچسبد. D) عضله گلوتئوس مديوس (Gluteus medius.m): به سطح خارجي تروكانتر بزرگ ميچسبد. E) عضله ابتوراتور خارجي (Obturator Externus.m): محل اتصال اين عضله، حفره تروكانتريك ميباشد. F) عضله ابتوراتور داخلي (Obturator Internus.m): محل اتصال اين عضله، قسمت مياني سطح داخلي تروكانتر بـزرگ مـي- باشد. G) عضله ژملوس فوقاني (Sup Gemellus.m): محل اتصال اين عضله، قسمت مياني سطح داخلي تروكانتر بزرگ ميباشد. H) عضله ژملوس تحتاني (Inf Gemellus.m): محل اتصال اين عضله، قسمت مياني سطح داخلي تروكانتر بزرگ ميباشد. I) عضله پسواس ماژور (Psoas major.m): به سطح داخلي تروكانتر كوچك ميچسبد. J) عضله ايلياكوس (Iliacus.m): به قاعده (سطح تحتاني) تروكانتر كوچك ميچسبد. K) عضله مربع راني (Quadratus femoris.m): اين عضله به ستيغ اينتر تروكانتريك استخوان فمور ميچسبد. L) عضله دو سر ران (Biceps femoris.m): مبدأ اين عضله، لبه خارجي ثلث مياني خط خشـن و لبـه خـارجي سـوپراكونديلار فمور ميباشد.

M) عضله واستوس (پهن) داخلي (Vastus Medialis.m): مبدأ اين عضله، بخش تحتاني خط اينتر تروكانتريك، لبه داخلي خـط خشن و خط اسپيرال ميباشد. N) عضله واستوس مياني (Vastus Intermedius.m): مبدأ اين عضله، دو سوم فوقاني سطح قـدامي و خـارجي تنـه اسـتخوان فمور ميباشد. O) عضله واستوس خارجي (Vastus Lateralis.m): مبدأ اين عضله، بخش فوقاني خط اينتر تروكانتريك، لبه خارجي خط خشن و كنارهاي قدامي و تحتاني (قاعده) تروكانتر بزرگ ميباشد. P) ليگامان طرفي تيبيال (داخلي) (Tibial collateral Lig): اين ليگامان به اپي كونديل داخلي استخوان فمور ميچسبد. Q) ليگامان طرفي فيبولار (خارجي) (Fibular collateral Lig): اين ليگامان به اپي كونديل خارجي استخوان فمور ميچسبد. R) ليگامان متقاطع قدامي (ACL): به سطح داخلي كونديل خارجي استخوان فمور ميچسبد. S) ليگامان متقاطع خلفي (PCL): به سطح خارجي كونديل داخلي استخوان فمور ميچسبد. T) عضله ركبي يا پوپليتئوس (Popliteus.m): به سطح خارجي، كونديل خارجي استخوان فمور ميچسبد. U) عضله كف پايي (Plantaris.m): مبدأ اين عضله، لبه (ستيغ) سوپرا كونديلار استخوان فمور ميباشد. V) عضله اداكتور مگنوس (Adductor magnus.m): قسمت اداكتور اين عضله به خط خشن و قسمت همسترينگ ايـن عضـله به Adductor tubercle ميچسبد. W) عضله گاستروكنميوس يا دوقلو (Gastrocnemius.m): اين عضله داراي دو سر داخلي و خارجي مـيباشـد كـه مبـدأ سـر داخلي، قسمت فوقاني سطح خلفي كونديل داخلي و مبدأ سر خارجي، قسمت فوقاني سطح خلفي كونـديل خـارجي اسـتخوان فمـور ميباشد

آناتومی استخوان فمور

       

آناتومي استخوان فمور و مفصل زانو

 

 

1) در تشكيل مفصل زانو، استخوان هاي فمور، تيبيا و پاتلا شركت ميكنند و استخوان فيبولا (نازك ني) در تشكيل اين مفصل شركت ندارد. 2) گردن استخوان فمور بدليل اينكه وزن زيادي را تحمل ميكند، در افراد كهنسال (افراد بالاي 60 سال )و مخصوصا جـنس مؤنث كه دچار پوكي استخوان (استئوپروز) شده اند مستعد شكستگي هستند. به همين دليل يكي از نقاط مهم بـراي اسـتفاده در آزمون سنجش تراكم استخوان (Densitometry) و پي بردن به وضعيت استخواني (نرمال، استئوپنيا يـا اسـتئوپروز)، ناحيـه گردن استخوان فمور است.(به كنار خلفي تنه استخوان فمور، خط خشن (Linea Aspera) گويند). 4) تروكانتر بزرگ به شكل چهار ضلعي و تروكانتر كوچك مخروطي شكل ميباشد. 5) تروكانتر بزرگ و كوچك در قدام، توسط خط اينتر تروكانتريك و در قسمت خلف، توسط ستيغ اينتر تروكانتريك به هـم وصل ميشوند. 6) تكمه مربع (Quadrate tubercle) بر روي ستيغ اينتر تروكانتريك قرار دارد.7) توبروزيتي گلوتئال كه محل اتصال عضله گلوتئوس ماگزيموس بر روي سطح خلفي تنه اسـتخوان فمـور اسـت در قسـمت تحتاني تروكانتر بزرگ قرار دارد. 8) سطح قدامي كونديل هاي داخلي و خارجي واقع در انتهاي ديستال استخوان فمور، تشكيل يك سطح مفصلي ميدهنـد كـه با استخوان پاتلا مفصل ميشود. 9) خط اينتر تروكانتريك، محل اتصال رباط ايليو فمورال است. 10)متعاقب شكستگي هاي گردن فمور، خونرساني به سر استخوان دچار اختلال مـيشـودو نكـروز آواسـكولار (AVN) اتفـاق ميافتد. ( قسمت عمده عروقي كه خونرساني به سر استخوان فمور را بر عهده دارنـد، در طـول گـردن اسـتخوان فمـور قـرار دارند).(شكستگي گردن استخوان فمور كه سبب نكروز آواسكولار سر فمور ميشود) .11) بخشي از خونرساني به سر استخوان فمـور، توسـط شـريان ابتوراتـور صـورت مـيگيـرد كـه بوسـيله ربـاط سـر فمـور (Ligamentum teres) وارد Fovea capitis ميشود و سر استخوان را خونرساني ميكند

12) زاويه بين سر استخوان فمور با تنه، 125درجه ميباشد كه اين زاويه در جنس مؤنث بدليل پهن بودن لگن نسـبت بـه جنس مذكر، كمتر است. 13) سطح پوپليته آل، ناحيه مثلثي شكل در انتهاي تحتاني سطح خلفي تنه استخوان فمور ميباشد. 14) در خلف كونديل هاي داخلي و خارجي، حفره اينتر كونديلار قرار دارد. 15) ليگامان متقاطع قدامي (ACL) به ديوارهي خارجي حفره اينتر كونديلار ميچسبد. 16) ليگامان متقاطع خلفي (PCL) به ديوارهي داخلي حفره اينتر كونديلار ميچسبد. 17) دومين استخوان درازي كه شروع به استخواني شدن ميكند، استخوان فمور و در هفتـه هفـتم جنينـي اسـت ( يـادآوري: اولين استخوان درازي كه شروع به استخواني شدن ميكند، استخوان كلاويكل ميباشد). 18) استخوان فمور داراي يك مركز اوليه و چهار مركز ثانويه استخوان سازي ميباشد. 19) قويتر و بلندتر بودن نسبت به ساير استخوان هاي بدن از ويژگي هاي شاخص استخوان فمور ميباشد. 20) طول گردن استخوان فمور حدودا 4/5 cm طول است. 21) اگر زاويه بين محور عرضي انتهاي پروگزيمال و محور عرضي انتهاي ديستال استخوان فمـور را حسـاب كنـيم بـه عـدد 15درجه خواهيم رسيد كه زاويه پيچش (Anteversion Angle) استخوان فمور ميباشد. 22) منيسك ها ممكن است دچار پارگي شود كه به پارگي طولي منيسك ها، پـارگي دسـته سـطلي (Bucket_Handle Tear) گويند و در ورزشكاران شايع ميباشد (مثلا هنگام ورزش فوتبال). 23) مفصل زانو، بزرگترين مفصل بدن ميباشد. 24) منيسك ها (Meniscus) از جنس صفحات فيبري _غضروفي و به شكل هلال مـيباشـند. منيسـك داخلـي بـه شـكل C و منيسك خارجي به شكل O ميباشد (براي فراموش نكردن شكل منيسك ها، ميتوان فرض كرد كه O مربوط بـه حـرف اول كلمه Out به معناي خارج است). 25) منيسك ها مانند واشر عمل ميكنندو اين امكان را فراهم ميآورند كه كونديل هاي استخوان فمـور بـه راحتـي بـر روي كونديل هاي استخوان تيبيا سر (ليز) بخورند. 26) تعداد بورسا هاي اطراف مفصل زانو به 13 عدد ميرسد.

27) يك بيماري شايع در مفصل زانو، بيماري استئوآرتريت (Osteoarthritis) يا آرتروز (Arthrosis) ميباشد كه سبب از بـين رفتن غضروف مفصلي ميشود. در اين صورت قسمت از استخوان كه زير غضروف بـوده، شـروع بـه رشـد كـرده و تشـكيل زوائدي بنام استئوفيت (Osteophyte) را ميدهند. اين بيماري بعلت چاقي، افزايش سن و ..... است و در جـنس مؤنـث بـدليل يائسگي بيشتر از جنس مذكر ميباشد. از نشانه هاي راديوگرافي، وجود Loose Bodies در مفصل زانو و باريك شـدن فضـاي مفصلي ميباشد.28) معمولا منيسك داخلي، آسيب پذيرتر از منيسك خارجي ميباشد؛ چون تحرك كمتري بعلت اتصال محكـم بـه ليگامـان .دارد Medial collateral 29) مفاصل هيپ و زانو، شايعترين مفاصلي هستند كه دچار آرتريت سلي ميشوند. از نشـانه هـاي ايـن بيمـاري، اسـتئوپروز شديد، كاهش فضاي مفصلي و وجود ساييدگي ميباشد.30) اجسام شل (Loose Bodies): قطعات جدا شده از غضروف كلسيفيه يا استخوان ميباشند كـه آزادانـه در داخـل مفصـل حركت ميكنند. اين اجسام شل، سبب قفل شدن ناگهاني مفصل در هنگام حركت ميشوند 

31) گاهي اوقات يك استخوان سزاموئيد بنام فابلا (Fabella) در قسمت خلف زانو و در ضخامت عضله گاستر كنميوس (سـر خارجي آن) ديده ميشود كه نبايد با اجسام شل اشتباه گرفته شوند.● معمولا استخوان فابلا داراي حدود و شكل مشخصي ميباشد، اما اجسام شل داراي شكل مشخصي نمي باشند. 32) بيماري پرتس (Perthes disease): نوعي اختلال در خونرساني ميباشد كه باعث نكروز آواسكولار سر استخوان فمور در كودكان 5 تا 10 سال ميشود. از نشانه هاي راديوگرافي اين بيماري، مسطح شـدن سـر اسـتخوان فمـور مـيباشـد. در ايـن بيماري سر استخوان فمور، پهن و گردن فمور بزرگ ميشود. 33) در صورتيكه زاويه بين گردن و تنه استخوان فمور از حد نرمال (125درجه) كمتر شود، به اين حالت Coxa Vara گويند كه سبب كوتاهي اندام تحتاني و لنگيدن ميشود و اگراين زاويه از 125درجه بيشتر شود، Coxa Valga گويند.34) يكي از نقاط مهم براي ايجاد كيست در مفصل زانو، قسمت خلفي مفصل مـيباشـد كـه بـه كيسـت بكـر (Baker cyst) مشهور است.35) نقاط مهم شكستگي استخوان فمور عبارتند از: شكستگي گردن، تنه، ناحيه تروكانتريك و اپي كونديل ها. البتـه كونـديل هاي استخوان فمور نيز ممكن است دچار شكستگي شوند كه اين حالت نادر ميباشد.

استخوان ران

    

 استخوان ران(فمور)

استخوان شناسي: استخوان فمور جز استخوان هاي دراز است و تنها استخوان ناحيه ران ميباشـد فمـور داراي يـك تنـه و دو انتهـاي پروگزيمـال و ديستال است. تنه استخوان فمور به شكل منشور مثلث القاعده است كه داراي 3 سطح قـدامي، خلفـي داخلـي و خلفـي خـارجي و داراي 3 كنار خلفي، قدامي داخلي و قدامي خارجي ميباشد. انتهاي فوقاني يا پروگزيمال شامل: سر، گردن، تروكانترهاي كوچـك و بزرگ، خط و ستيغ اينتر تروكانتريك ميباشد. سر (Head) فمور بصورت نيمه كروي بوده كه 95٪ آن توسـط غضـروف شـفاف (Hyaline) پوشيده شده و با قرار گرفتن در حفره استابولوم، تشكيل مفصل هيپ را ميدهد (5٪ باقيمانـده مربـوط بـه فروفتگـي كوچك (Fovea capitis) ميشود كه با غضروف پوشيده نمي شود). گردن (Neck) فمور، رابط بين سر و تنه (Shaft) ميباشد. تروكانتر بزرگ در سمت خارج و تروكانتر كوچك در سمت داخل محل اتصال گردن به تنه فمور قـرار دارد. انتهـاي تحتـاني يـا ديستال فمور شامل دو سطح مفصلي بنام كونديل داخلي و كونديل خارجي ميباشد كه اين كونديل ها با كونـديل هـاي داخلـي و خارجي استخوان درشت ني (تيبيا)، تشكيل مفاصل فمورو تيبيال داخلي و فمورو تيبيال خارجي را ميدهند. اسـتخوان پـاتلا نيـز بـا انتهاي ديستال استخوان فمور مفصل ميشود و تشكيل مفصل فمورو پاتلار را ميدهد.

آناتومی لگن خاصره

اتصال عضلات و ليگامان ها به استخوان هيپ: A) عضله گلوتئوس ماگزيموس (Gluteus maximus): مبدأ اين عضله، پشت خط گلوتئال خلفي كـه در سـطح خـارجي ايليـوم قرار دارد، ساكروم، كوكسيكس و ليگامان ساكروتوبروس ميباشد. B) عضله گلوتئوس مديوس (Gluteus medius): مبدأ اين عضله، فضاي مقعر بين خطوط گلوتئال قدامي، خلفي و Iliac crest ميباشد. C) عضله گلوتئوس مينيموس (Gluteus minimus): مبدأ اين عضله، آن قسمت از استخوان كه بين خطـوط گلوتئـال قـدامي و خلفي قرار دارد. D) عضله ابتوراتور داخلي (Obturator internus): مبدأ اين عضله، قسمت داخلي غشاي ابتوراتور (لبه هاي سوراخ ابتوراتور) و راموس پوبيس ميباشد. E) عضله ابتوراتور خارجي (Obturator externus): مبدأ اين عضله، قسمت خارجي غشاي ابتوراتـور (سـطح خـارجي سـوراخ ابتراتور) ميباشد. F) عضله پكتينئوس (Pectineus): مبدأ اين عضله، خط پكتينئال قسمت پوبيس ميباشد. G) عضله گراسيليس (Gracilis): از سطح خارجي شاخ ايسكيوپوبيك مبدأ ميگيرد. H) عضله ايلياكوس (Iliacus): از حفره ايلياك مبدأ ميگيرد. I) عضله ژملوس فوقاني (Sup.Gemellus): مبدأ اين عضله، پشت Ischisl spine ميباشد. J) عضله ژملوس تحتاني (Inf.Gemellus): مبدأ اين عضله، حاشيه فوقاني Ischial tuberosity ميباشد. K) عضله ركتوس فموريس (Rectus femoris): مبدأ اين عضله، AIIS ميباشد. L) عضله پيراميداليس (مخروطي) (Pyramidalis): مبدأ اين عضله، Pubic crest ميباشد. M) عضله سارتوريس (خياطه) (Sartouris): مبدأ اين عضله، زير ASIS ميباشد. اين عضله، طويل ترين عضله بدن ميباشد. N) عضله سمي ممبرانوسوس (نيمه غشايي) (Semimembranosus): از يك چهـارم فوقـاني خـارجي سـطح خلفـي Ischial tuberosity مبدأ ميگيرد. O) عضله سمي تندينوسوس (Semitendinosus): از يـك چهـارم فوقـاني داخلـي سـطح خلفـي Ischial tuberosity مبـدأ ميگيرد. P) عضله ترانسورس ابدومينيس (Transverse Abdominis): قسمتي از مبدأ آن، دو سوم قدامي Iliac crest ميباشد. Q) عضله تنسور فاسيالاتا (Tensor facialate): مبدأ اين عضله، بـين توبركـل Iliac crest و ASIS بـر روي سـطح خـارجي .ميباشد Iliac crest R) عضله اداكتور برويس (Add.Brevis): مبدأ اين عضله، راموس تحتاني و Body پوبيس ميباشد. s) عضله اداكتور لانگوس (Add.Longus): مبدأ اين عضله Body پوبيس (حاشيه تحتاني داخلي Pubic tubercle) ميباشد.

ادامه نوشته

استخوان لگن

نکته های مهم در مورد اقطار لگن 1) ابعاد ورودي لگن در دو جنس مذكر و مؤنث برابر است؛ در جنس مؤنث حفره لگـن بزرگتـر از جـنس مـذكر بوده و تنگه تحتاني لگن در اقطار قدامي _خلفي و قطر ترانسورس در جنس مؤنث از جنس مذكر گشاد تر اسـت. اهميت اين نكات، در هنگام زايمان ميباشد. 2) دياگونال كونژوگه ( Diagonal Conjugate): فاصله بين قسمت مياني دماغه ساكروم تا حاشيه تحتاني سـمفيز پوبيس ميباشد.اين فاصله 13 cm ميباشد. اهميت دياگونال كونژوگه در مامايي ميباشد. 3) قطر عرضي در بين اقطار تنگه فوقاني (ورودي لگن)، بزرگترين قطر ميباشد. □ نكات مهم آناتومي استخوان هيپ 1) پوبيس يك پنجم جلويي، ايسكيوم بيش از دو پنجم خلفي و ايليوم كمتر از دو پنجم بالايي حفره استابولوم را ميسازند. 2) ستيغ ايلياك و خطوط گلوتئال بر روي سطح بيروني ايليوم وجود دارند. 3) بالاترين قسمت ستيغ ايلياك در محاذات زوائد خاري مهره هاي سوم و چهارم(L3 & L4) كمري ميباشد. ASIS (4 و PSIS در محاذات مهره S2 قرار دارند. 5) توبركل ايلياك بر روي لبه خارجي ايليوم و در فاصله 4_5 سانتيمتري عقب تر از ASIS قرار دارد. 6) حفره ايلياك (Iliac fossa) در سطح مديال ايليوم قرار دارد. 7) انتهاي قدامي ستيغ ايلياك را ASIS و انتهاي خلفي ستيغ ايلياك را PSIS گويند. 8) پايين تر از ASIS و PSIS بترتيب AIIS و PIIS قرار دارند. 9) حفره ايلياك توسط كنار داخلي، از سطح ساكروپلويك جدا ميشود. 10) سطح گلوتئال ايليوم داراي 3 خط گلوتئال خلفي، قدامي و تحتاني ميباشد كه خط گلوتئال قـدامي، طويـل تـرين خـط و خط گلوتئال خلفي، كوتاهترين خط ميباشد. 11) حفره ايلياك بصورت مقعر بوده كه جدار خارجي (لترال) لگن كاذب را ميسازد. 12) سطح ساكروپلويك در قسمت خلفي كنار داخلي ايليوم قرار دارد. 13) بريــدگي ســياتيك بــزرگ در قســمت فوقــاني Ischial spine قــرار دارد كــه توســط ربــاط ســاكرو اســپيناتوس (Sacrospinatus.lig) و رباط ساكروتوبروس (Sacrotuberous.lig) به سوراخ سياتيك بزرگ تبديل ميشود. 14) بريــدگي ســياتيك كوچــك در قســمت تحتــاني Ischial spine قــرار دارد كــه توســط ربــاط ســاكروتوبروس (Sacrotuberous.lig) و ساكرو اسپيناتوس به سوراخ سياتيك كوچك تبديل ميشود. 15) شاخ ايسكيوپوبيك از اتصال شاخ ايسكيوم با شاخ تحتاني پوبيس در سمت داخل سوراخ ابتراتور ايجاد ميشود. 16) قوس پوبيس (Pubic Arch) توسط كنار تحتاني قسمت ايسكيوم دو طرف استخوان هيپ ساخته ميشود. 17) جهت شاخ فوقاني پوبيس به سمت بالا و خارج و جهت شاخ تحتاني پوبيس به سمت پايين و خارج ميباشد. 18) كنار قدامي پوبيس را Obturator crest گويند. 19) قسمت هاي ايليوم، ايسكيوم و پوبيس استخوان هيپ در حفره استابولوم به يكديگر ملحق ميشوند.

20) سواخ ابتوراتور (Obturator foramen) در قسمت قدامي و تحتاني حفره استابولوم و بين قسمت هاي پـوبيس و ايسـكيوم قرار دارد. 21) از Obturator groove عروق و عصب ابتراتور عبور ميكند. 22) استخوان هيپ داراي 3 مركز اوليه و 5 مركز ثانويه استخوان سازي ميباشد. 23) لگن بزرگ را، لگن كاذب و لگن كوچك را، لگن حقيقي مينامند. 24) لبه لگني (Pelvic brim) خطي است كه لگن را به دو قسمت تقسيم ميكند. اگر دو فضا در بالا و پايين اين خـط در نظـر بگيريم، فضاي بالاي اين خط را لگن كاذب و فضاي پايين اين خط را لگن حقيقي گويند. (حدود لبـه لگنـي: در قـدام توسـط سمفيز پوبيس، در خلف توسط دماغه ساكروم و در طرفين توسط خط هاي ايلئو پكتينئال (خطي كه از سطح مديال هر ايليـوم به سمت پايين و قدام جهت ميگيرد) تشكيل ميشود. شكل 3-17 موقعيت لبه لگني (Pelvic brim)، لگن كاذب و لگن حقيقي 25) زاويه بريدگي سياتيك بزرگ در زنان 75 درجه و در مردان 50 درجه ميباشد. 26) حفره استابولوم در زنان كوچكتر است. Iliac fossa (27 در جنس مذكر عميق تر ميباشد. Iliac crest (28 در جنس مذكر داراي انحناي بيشتري ميباشد. Pubic crest (29 در جنس مذكر كوتاهتر ميباشد. 30) سوراخ ابتراتور در جنس مذكر بصورت بيضي شكل و بزرگ و در جنس مؤنث بصـورت مثلـث (سـه گـوش) و كوچـك ميباشد. 31) تنگه فوقاني در جنس مذكر بصورت مثلثي و درجنس مؤنث بصورت دايرهاي ميباشد. 32) زاويه پوبيس در جنس مؤنث بازتر ( 80 درجه) و در جنس مذكر تيزتر ( 55 درجه) ميباشد. Ischial spine (33 در جنس مذكر به سمت داخل و در جنس مؤنث به سمت خارج ميباشد. 34) دهانه خروجي (تحتاني) لگن در جنس مذكر تنگ تر ميباشد. 35) سجاف (Labrum) استابولار، باعث افزايش عمق حفره مفصلي ميشود. 36) در شكستگي هاي حاد لگن كه همراه با از هم گسيختگي حلقه لگني باشد، معمولا بيمار دچار شوك شديد ميشود. 37) طول اندام تحتاني از ASIS تا قوزك داخلي پا ارزيابي ميشود. 38) در صورتيكه فاصله سمفيز پوبيس از يك سانتيمتر بيشتر باشد، احتمال شكستگي لگن وجود دارد. 39) نام ديگر استخوان هيپ (Os Coxae)، استخوان بي نام ميباشد. 40) نقاط مهم شكستگي استخوان هيپ عبارتند از: شكستگي راموس فوقاني يا تحتاني ايسكيوپوبيك (شايع ترين شكستگي)، شكستگي جدار خلفي استابولوم، شكستگي بال ايليوم و شكستگي AIIS . در اين شكسـتگي هـا ممكـن اسـت مثانـه و حالـب آسيب ببينند.

■ طبقه بندي مورفولوژيك لگن: لگن، براساس اطلاعات آناتوميكي، به 4 نوع تقسيم ميشود كه عبارتند از: الف) نوع Gynecoid: فراواني اين نوع لگن، 41/4% بوده و اقطار آن، مشابه اقطار لگن زنان ميباشد (به اين نوع لگن، لگن زنانـه نيز ميگويند). ب) نوع Android: فراواني اين نوع لگن، 32/5% بوده و اقطار آن، مشابه اقطار لگن مردان ميباشد (به اين نوع لگن، لگن مردانـه نيز ميگويند). پ) نوع Anthropoid: فراواني اين نوع لگن، 23/5% بوده و قطر قدامي -خلفي آن نسبت به قطر عرضي، بزرگتر ميباشد. ت) نوع Platypelloid: فراواني اين نوع لگن، 2/6% بوده و قطر عرضي آن نسبت بـه قطـر قـدامي -خلفـي آن، خيلـي بزرگتـر ميباشد. توجه: زايمان طبيعي، فقط در لگن زنانه (Gynecoid) امكان پذير ميباشد.

آناتومی لگن

آناتومی لگن          

استخوان شناسي: استخوان هيپ استخواني زوج، پهن، نامنظم و حجيم ميباشد كه قسمت قدامي و طرفي لگن را تشكيل ميدهد. ايـن اسـتخوان از 3 قسمت ايليوم، ايسكيوم و پوبيس تشكيل شده است. استخوان هيپ داراي دو سطح داخلي و خارجي و چهار كنـار فوقـاني، تحتـاني، قدامي و خلفي ميباشد.

ايليوم (Ilium): بصورت بادبزن ميباشد كه قسمت فوقاني و بيروني استخوان هيپ را ميسازد. ايليوم شامل: تنه (Body)، ستيغ ايليـاك ( Iliac (ASIS)، خـار خاصـره crest 1)، توبركل ايلياك (Iliac tubercle)، حفره ايلياك (Iliac fossa)، خار خاصـره قـدامي -فوقـاني (PIIS) و خط قوسي ميباشد. AIIS) 4)، خار خاصره خلفي -تحتاني PSIS) 3)، خار خاصره قدامي -تحتاني 2 خلفي -فوقاني ايليوم داراي سه كنار قدامي، خلفي و مياني و سه سطح گلوتئـال (سـريني)، ايليـاك (خاصـره اي) و سـاكروپلويك (خـاجي لگنـي) ميباشد. تنه ايليوم در تشكيل حفره استابولوم شركت ميكند. ستيغ ايلياك قسمت فوقاني ايليوم را تشكيل ميدهد. ■ ايسكيوم (Ischium): اين بخش از استخوان هيپ به شكل V بوده كه قسمت خلفي و تحتاني هيپ را ميسازد. ايسـكيوم (Ischial spine)، تـوبروزيتي ايسكيال (Ischial tuberosity)، شاخ ايسـكيال (Ischial ramus) و بريـدگي سـياتيك كوچـك شـامل: تنـه، خـار ايسـكيال (Lesser sciatic notch) ميباشد.تنه ايسكيوم در تشكيل حفره استابولوم شركت ميكند. ■ پوبيس (Pubis): اين بخش از استخوان هيپ داراي زاويه ميباشد كه قسمت قدامي و تحتاني هيپ را ميسازد. پوبيس شامل: تنه، ستيغ پوبيس (Pubic crest)، توبركـل پـوبيس (Pubic tubercle)، شـاخ فوقـاني و تحتـاني ( Sup & Inf ramus) و شيار سدادي (Obturator groove) ميباشد. تنه پوبيس در تشكيل حفره استابولوم شركت ميكند.

ادامه نوشته

آناتومی دست

آآناتومی دست(hand anatomy)

اتصال عضلات و لیگامان ها به استخوان های ناحیه دست 

 A)عضله ابداکتور دیجیتی مینیمی (Abd digiti minimi.m): مبدأ این عضله، استخوان پیزیفورم و فلکسور رتیناکولوم مـیباشـد که به کنار داخلی قاعده بند پروگزیمال انگشت کوچک میچسبد. B) عضله ابداکتور پولیسیس برویس (Abd pollicis brevis.m ): مبدأ این عضـله، توبرکـل اسـکافوئید و فلکسـور رتینـاکولوم میباشد که به سزاموئید خارجی متاکارپ اول میچسبد. C) عضله اداکتور پولیسیس (Add pollicis.m): به کنار داخلی قاعده بند پروگزیمال انگشت شست میچسبد. D) عضله اکستنسور کارپی - رادیالیس لانگوس (Extensor carpi-radialis longus.m): بـه قسـمت خلفـی قاعـده دومـین متاکارپ میچسبد. E) عضله اکستنسور کارپی -اولناریس (Extensor carpi-ulnaris.m): به قاعده پنجمین متاکارپ میچسبد. F) عضله فلکسور کارپی -رادیالیس (Flexor carpi-radialis.m): به قاعده دومین و سومین متاکارپ میچسبد. G) عضله فلکسور کارپی -اولناریس (Flexor carpi-ulnaris.m): به استخوان پیزیفورم و قاعده متاکارپ پنجم میچسبد. H) عضله پالماریس لانگوس (Palmaris longus.m): به فلکسور رتیناکولوم و نیام کف دستی میچسبد. I) عضله فلکسور دیژیتروم پروفوندوس (Flexor digitrum profundus.m): به بند دیستال انگشت کوچک میچسبد. نکته 1) عضلات لومبریکال (Lumbricals): عضلاتی هستند که از تاندون های فلکسور دیژیتروم پروفوندوس مبدأ مـیگیرنـد و تعداد آنها، 4 عدد میباشد. نکته 2) دست چنگالی (Claw hand): حالتی است که در اثر فلج عضلات داخلی دست بعلت باز شـدن بـیش از حـد ( Hyper Extension) در مفاصل متاکارپو _فالانژیال (MCP) و فلکسیون (Flexion) در مفاصل اینتر فالانژیال (IP) صورت میگیرد.

نکات مهم در مورد مفاصل مربوط به استخوان های ناحیه دست

1)بیماری روماتوئید آرتریت (Rheumatoid Arthritis): یک بیماری التهابی با علت نامشـخص کـه مفاصـل کوچـک، بـویژه مفاصل مچ دست و متاکارپو -فالانژیال را درگیر میکند. این بیمـاری در زنـان 20 تـا 55 سـال شـایع مـیباشـد. از علایـم رادیوگرافیک این بیماری، کاهش فضای مفصلی، تورم بافت نرم اطـراف مفصـل، خـوردگی لبـه مفاصـل و انحـراف مفاصـل متاکارپو -فالانژیال به سمت استخوان اولنا میباشد (رادیوگرافی اختصاصی از این بیمـاری، بـه روش Ball Catcher’s صـورت میگیرد). 2) بیماری کارپال بوس (Carpal Boss): رشد استخوانی قاعده سومین متاکارپ میباشد که باعـث برآمـدگی در ایـن ناحیـه میشود. رادیوگرافی از این بیماری در وضعیت Lateral-Hyperflexion صورت میگیرد.3

) چون مفصل کارپو - متاکارپال (CMC) اول دارای حفره مفصلی جداگانهای است، لذا دامنه حرکتی بیشتری نسبت به سایر مفاصل کارپو -متاکارپال دارد. 4) در صورتی که مفاصل MCP در وضعیت Extension نگه داشته شوند، احتمال خشکی آنها وجود دارد. 5) در صورتی که مفاصل اینتر فالانژیال در وضعیت Flexion نگه داشته شوند، احتمال خشکی آنها وجود دارد. 6) نکات 4 و 5 بیانگر این واقعیت هستند که اگر نیاز به بـی حرکتـی مفاصـل فـوق باشـد، بایـد مفاصـل MCP در وضـعیت Flexion کامل و مفاصل اینتر فالانژیال در وضعیت نزدیک به Extension کامل ثابت نگه داشته شوند.